عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست
عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست

تشکر از همه دوستان

عاشق اون لحظه هستم که زل میزنی تو چشام و با لهجه ی گرمت میگی فدات شم!عاشق اون لحظه ام که طعم تو رو تجربه می کنم!!مادر تو شیرینی،به اندازه ی  تمام شیرینی های دنیا... لبخند هات غم و غصهای بابا رو  از تن به در میکنه ...تو بهترین منی مادر....میمیرم  با لذت برات مادر! 

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود
گاهی نمیشود، نمیشودکه نمیشود
گاهی هزار دور دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود 

 از همه دوستان گلم  به خاطر دعاهای بارانی شون ممنون و متشکرم ... مامانم به همه شما سلام میرسونن...

مادرم

میخواهم پرواز کنم     

               چه کسی دستم را میگیرد؟ 

                                         میخواهم آسمانی باشم  

                                                                 با زمینی ها بیگانه ام  

شب گذشته بود که شنیدم مادرم سخت بیمار است ...  

غمی سنگین بر دلم سایه افکند وقتی خبر بیماری مادرم را شنیدم ... 

 باران اشک بود که  صورتم را نوازش می داد... 

 خدایا دستان کوچکم را به سوی تو دراز می کنم و از تو میخواهم که مادرم را به من بازگردانی ...  

نمی دانم بیماری مادرم چیست ... 

آخر نمی خواهند من متوجه شوم ... 

 فقط می دانم و می گویند که باید محیط خانه را برایش آرام کنیم ...  

باید آرامش داشته باشد ...  

گفته اند استرس (دلشوره و ...) برایش مثل زهر می ماند ... 

 با خودم عهد بسته ام که خانه را محیط امنی کنم برایش ... 

می خواهم بیشتر وقتم را با مادر بگذرانم ... 

برایش حرف بزنم و شیرین زبانی کنم ... 

نمی خواهم حسرت روزهای از دست رفته را بخورم ...  

دوستان من برای مادرم دعا کنید...

تبریک

با سلام 

دوستان عزیز  شرمنده که نتونستم بیام تو این چندروز  مسافرت بودیم 

عید بر عاشقان مبارک  

عیدسعید فطر مبارک 

با قرآن

سلام

این هم چند آیه زیبای دیگه از کتاب زندگی:

این رو هم بگم که من علاقه زیادی به این آیات دارم 

(دعای حضرت موسی ع قبل از دعوت فرعون به خدا) 

khoda

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری وحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

پروردگارا: سینه ام را گشاده گردان (صبر و حوصله فراوان به من بده) و کارم را بر من آسان ساز ( در انجام رسالت یاریم کن) . و گرهی را که مانع بیان مقصود است از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند. ( سوره مبارکه طه ایه ۲۵ الی ۲۸)

امید که صبورانه و زیبا زندگی کنیم...  

برگرفته از وبلاگ خواهر گلم http://elhamkooosha.iranblog.com 

بماند که دیگه بهم سر نمیزنه..... 

انتظار-انتظار-انتظار

 

صدای زمزمه های حضور رادر میان بغض های هر شبم می شنوم.
ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.
غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت ونم نم سپید اشک روی گونه ام روان،
آمد وبرفت تو باز هم نیامدی .
خسته ام!
ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم،از گناه های شیعیان وباز هم...
وجمعه جمعه ندبه ام وندبه ندبه اشک وآه وباز هم ...وبازهم...وباز هم نیامدی.
بیا وبا دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا وباز هم بپاش رنگ عشق
رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است...بهر سالهای باتو بودن ونبودنت،
از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و... .
خواندنی ترین سروده ی من تا ابد به یاد ماندنی. سخت ومبهمی انتهای انتها.
در جواب وحل تو وامانده ام.هر کجا می روم هرچه می روم باز هم حضور می باید و ظهور.
بوی عطر سبز پیرهنت عطر خوب آمدنت حسرت دلهای بی قرارمان شده است.
امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان
به انتظار، انتظار وانتظار.

دعای روز ۲۴ ماه مبارک

به نام خدا 

 خدایا من از تو می خواهم در این روز آنچه را پسندی   و پناه می برم به تو از  آنچه آزارت دهد   و از تو خواهم توفیق در آن برای فرمانبری ات و ترک عصیان ات  

 ای بخشنده به سائلان     

الهی آمین یا رب العالمین 

شب قدر و انتظار ظهور

.امروز هم کــلاس داریم. یک جمـعه ی دلـگیر ... روی نیمـکت های ســرد کـلاس ... و منی که اصـلا حس‌ و‌حال گوش دادن به درس، در وجودم نیست. وقتی می‌خواهمتـاریخ بـالای صفحه را بنـویسم گـوشـه‌اش طـوری که فقـط خـودم ببینم می نویسم :جمعه و او نیـامد ! همکلاسی ام از گـوشه ی عینکش نگاهش را قـل می دهد روی دفتـرم . نگاهش را می اندازم روی دفتر خودش . دفترم را مثل بچه های کوچکی که می خـواهند کسی از رویشان تقلب نکند تا می کنم . همکلاسی ام چشم غره ای می‌رود و نگاهش را از روی دفترش برمی‌دارد و می‌گذارد روی تخته‌ی کلاس .  معلـم، همکـلاسی کنـار کنـار دستم را صـدا می زند و او مـی رود .گــوشـه ی تـاریخ دفتـرش طـوری که فقط خـودش ببیند می نویسم :  

 

 

 جمـعه و او نیـامد ! برمی گـردم و پشت سـرم را نگـاه می کنم .هیـچ کــدام از بچـه هایی که پشـت سـرم نشسته اند حواسشان به من نیست. روی دفتر هردویشان بزرگ می نویسم: جمعه. هردویشان بر سرم فـریاد می زنند .معلم به سمت میـز من می آید . نگـاهش را به نگـاهم گـره می زند . یک گـره کور . که من هرچه تلاش می کنم ؛نمی توانم بازش‌کنم. می‌گوید: خودکار نو خریدی؟ روی دفتر خودت امتحانش کن ...کلاس غـرق خنـده می شود . قسمتی از گـره کـور نگـاه را باز کرده ام . اما نمی دانم چـرا گوشه ی سمت چپـش باز نمی شود . معـلم می گـوید : بفـرمایید بیرون . حس می‌کنم دنیا بر سرم خراب شده است‌. گره کور باز می شود‌. از جایم بلند می‌شوم. راهـروی میان نیمکت ها را طی می‌کنم. نزدیک تختـه می رسم ... گچ را بر می‌دارم. و روی تمام فرمول‌های شیمی و مسئله های فیزیک و اتحادهای ریاضی و تاریخ‌های ادبیات‌و اشعار کی و کی و کی بزرگ می‌نویسم :
امروز جمعه است . کسی منتظر نیست ؟
برمی گردم و پشت سـرم را نظـری می اندازم. انگار خواب می بینم. کلاس غرق در اشـک شده است. و جمله ی خودم صـدها بار جلوی چشـمانم می رود و می آید : امروز جمعه است ... کسی منتظر نیست ؟ معـلم به سمت تخته می آید‌. همه ی  اعداد و فرمول ها و جملات را پاک می کند . و با خط درشت می نویسد:

درس امروز ؛ درس انتظار !
و بچـه ها کنار تـاریخ بالای صفحـه شان طوری که فقط خـودشان ببینند می نویسند:جمـعه و او نیـامد ! اما معلـم گوشـه ی تخته کنار تـاریخ طـوری که همه ی بچه های کلاس ببینند می نویسد : تا جمعه ی دگر انتظار ها باقی است !

مهدی (عج)

 

هنوز حس غریبی هستی

که با تمام دوری ات 

دلم... تو را  بهانه میکند ..  

 آخر بگو .. . کجائی گل نرگس

عشق تو چه بود ...

که قلبم را به آتش کشید..  

که برای ندیدنت ... 

نه ... 

که برای دیدنت ... سوگوارم   

و باز  روزی هزاران بار میشنوم  

حسی به نام تو  

درون قلب من فریاد میکند ... 

که مهدی جان (عج) دوستت دارم ... 

دلنوشته ای از بابا جونم 

شب قدر و شب ضربت خوردن مولایم علی (ع)

 

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4) 

در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.» 

پس شب قدر شبى است که:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.

3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایى مى‏گردد 

دوستان گرامی خانواده مرا نیز از دعای خیرتان محروم نفرمائید . 

این پست از طرف پدر آرمیتا به تمام دوستای گل آرمیتای عزیزم

یا صاحب الزمان

 

برای صبح رهایی خدا کند که بیایی**برای عصر طلایی خدا کند که بیایی

برای تلخی شبها برای تنگی دلها**برای آخر دنیا خدا کند که بیایی

برای صبح سپیده برای اشک دودیده**برای قلب تکیده خدا کند که بیایی

برای خون برادر به اشک دیده مادر**برای خانه بی در خدا کند که بیایی

برای دولت دلها برای گریه و امضا **برای صبح دوشنبه خدا کند که بیایی

به انتظار عدالت به خواستگاه سلامت**برای ختم ولایت خدا کند که بیایی

تو ای امیر مدینه به بامداد نیده**دعا کنم که بیایی خدا کند که بیایی

مولایم مهدی (عج)

به نام رب المهدی

برای مولای غریبم حضرت حجه ابن الحسن العسگری

مولای من انگاه که درکوچه پس کوچه های دلتنگی خویش درانتظارظهورتوهستم وان هنگام که عاشقانه دعای

فرجت را زمزمه می کنم دل دریای ات به چه می اندیشدکه هیچ گاه سراغ من دلخسته رانمی گیری مولای

غریبم من دلخسته ازجمعه های غریبی دیگرتاب وتوان انتظارندارم بیاودستی براستان این منتظرکوچکت بکش تا دل کوچکش به نورهدایت توروشن شودمولای من تورادیگردرکجا بجویم.-. که دیگرتوان ازکف من رفته

مولای من ازتو می خواهم برای من .-.نه!!! که ازبرای فرج خوددعا کن 

 {اللهم عجل لولیک فرج} 

آقا پسرها

 

سلام دوستای گلم !!! 

یه سوال داشتم؟؟ 

آیا میشه به پسرها اعتماد کرد برای دوستی و دوست داشتن !!! 

نظرات شما میتونه راهگشای من نوجون باشه ... 

منتظر نظرات قشنگتون هستم  

1

عشقش را باور نکردم

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم

داستان عشق واقعی

نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم
هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود
نمی دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام
به همه لبخند می زدم
آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می دادن درگوش هم پچ پچ می کردنو و دوباره می خندیدن
اصلا برام مهم نبود
من همتونو دوست دارم
همه چیز به نظرم قشنگ و دوست داشتنی بود
دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عمیق کشیدم
چه احساس خوبیه احساس دوست داشتن
به این فکر کردم که وقتی اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودی می کنن
و این حس وسعت لبخندمو بیشتر کرد
تصمیم خودمو گرفته بودم , امروز بهش می گم , یعنی باید بهش بگم
ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقیقه مونده بود
بیچاره من , نه, بیچاره به آدمای بدبخت می گن ... من با داشتن اون یه خوشبخت تموم عیارم
به روزای آینده فکر می کردم , روزایی که من و اون
دو نفری , دست توی دست هم توی آسمون راه می رفتیم
قبلا تنهایی رو به همه چیز ترجیح می دادم ولی حالا حتی از تصور تنهایی وقتی اون هست متنفر بودم .
من و اون , می تونیم دو تا بچه داشته باشیم
اولیش دختر ... اسمشم مثلا نگار .. یا مهتاب
مثل دیوونه ها لبخند می زدم , اونم کنار یه خیابون پر رفت و آمد ... ولی دیوونه بودن برای با اون بودن عیبی نداره
خب دخترمون شبیه کدوممون باشه بهتره ... شبیه اون باشه خیلی بهتره اونوقت دوتا عشق دارم

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ...

گفتم:خسته ام!

گفت:ازرحمت خدا نا امید نشوید،

گفتم:هیچکس نمی داند در دلم چه می گذرد!

گفت:خداحایل است میان انسان وقلبش.

گفتم: کسی را ندارم!

گفت: ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم.

گفتم:گویا فراموشم کرده ای!

گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.

بخوانیدمرا تا اجابت کنم شمارا