عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست
عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست

یا مهدی

 این مطلب از طرف پدرم واسه شما عزیزان-=-نظر بذارین

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست  .شرمنده ایم .می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم .یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .ای یوسف زهرا !خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطرای عزیزِ مصرِ وجود !سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار .از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .یابن الحسن !برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ،سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .اما ...ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .آن کالای اندک را هم نداریم .اما... نه ،کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم .دل شکسته داریم .و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .ناامیدیم و به امید آمده ایم .افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .سفارش نامه ای هم داریم .پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .یا صاحب الزمان !به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .تو از یوسف بخشنده تری .
به فریادمان برس ، درمانده ایم .
ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم :تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم .سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند .سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند .یا بقّیةالله !خسته ایم و افسرده ،نالانیم و پژمرده ،گریه امانمان را بریده است .غم دوری ، دیوانه مان کرده است .اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم :کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟تا من او را در گریه یاری دهم مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .و ای کاش نسیمی از کوی تو ،بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد. تا نور دیدگانمان گردد . ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم . درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است. کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است .کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای .کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای .کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟و اگر آن روز فرا رسد ...و ما شاهد آن باشیم ،شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم : الحمدلله رب العالمین .

تشکر از همه دوستان

عاشق اون لحظه هستم که زل میزنی تو چشام و با لهجه ی گرمت میگی فدات شم!عاشق اون لحظه ام که طعم تو رو تجربه می کنم!!مادر تو شیرینی،به اندازه ی  تمام شیرینی های دنیا... لبخند هات غم و غصهای بابا رو  از تن به در میکنه ...تو بهترین منی مادر....میمیرم  با لذت برات مادر! 

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود
گاهی نمیشود، نمیشودکه نمیشود
گاهی هزار دور دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود 

 از همه دوستان گلم  به خاطر دعاهای بارانی شون ممنون و متشکرم ... مامانم به همه شما سلام میرسونن...

مادرم

میخواهم پرواز کنم     

               چه کسی دستم را میگیرد؟ 

                                         میخواهم آسمانی باشم  

                                                                 با زمینی ها بیگانه ام  

شب گذشته بود که شنیدم مادرم سخت بیمار است ...  

غمی سنگین بر دلم سایه افکند وقتی خبر بیماری مادرم را شنیدم ... 

 باران اشک بود که  صورتم را نوازش می داد... 

 خدایا دستان کوچکم را به سوی تو دراز می کنم و از تو میخواهم که مادرم را به من بازگردانی ...  

نمی دانم بیماری مادرم چیست ... 

آخر نمی خواهند من متوجه شوم ... 

 فقط می دانم و می گویند که باید محیط خانه را برایش آرام کنیم ...  

باید آرامش داشته باشد ...  

گفته اند استرس (دلشوره و ...) برایش مثل زهر می ماند ... 

 با خودم عهد بسته ام که خانه را محیط امنی کنم برایش ... 

می خواهم بیشتر وقتم را با مادر بگذرانم ... 

برایش حرف بزنم و شیرین زبانی کنم ... 

نمی خواهم حسرت روزهای از دست رفته را بخورم ...  

دوستان من برای مادرم دعا کنید...

تبریک

با سلام 

دوستان عزیز  شرمنده که نتونستم بیام تو این چندروز  مسافرت بودیم 

عید بر عاشقان مبارک  

عیدسعید فطر مبارک 

با قرآن

سلام

این هم چند آیه زیبای دیگه از کتاب زندگی:

این رو هم بگم که من علاقه زیادی به این آیات دارم 

(دعای حضرت موسی ع قبل از دعوت فرعون به خدا) 

khoda

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری وحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

پروردگارا: سینه ام را گشاده گردان (صبر و حوصله فراوان به من بده) و کارم را بر من آسان ساز ( در انجام رسالت یاریم کن) . و گرهی را که مانع بیان مقصود است از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند. ( سوره مبارکه طه ایه ۲۵ الی ۲۸)

امید که صبورانه و زیبا زندگی کنیم...  

برگرفته از وبلاگ خواهر گلم http://elhamkooosha.iranblog.com 

بماند که دیگه بهم سر نمیزنه..... 

انتظار-انتظار-انتظار

 

صدای زمزمه های حضور رادر میان بغض های هر شبم می شنوم.
ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.
غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت ونم نم سپید اشک روی گونه ام روان،
آمد وبرفت تو باز هم نیامدی .
خسته ام!
ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم،از گناه های شیعیان وباز هم...
وجمعه جمعه ندبه ام وندبه ندبه اشک وآه وباز هم ...وبازهم...وباز هم نیامدی.
بیا وبا دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا وباز هم بپاش رنگ عشق
رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است...بهر سالهای باتو بودن ونبودنت،
از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و... .
خواندنی ترین سروده ی من تا ابد به یاد ماندنی. سخت ومبهمی انتهای انتها.
در جواب وحل تو وامانده ام.هر کجا می روم هرچه می روم باز هم حضور می باید و ظهور.
بوی عطر سبز پیرهنت عطر خوب آمدنت حسرت دلهای بی قرارمان شده است.
امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان
به انتظار، انتظار وانتظار.

دعای روز ۲۴ ماه مبارک

به نام خدا 

 خدایا من از تو می خواهم در این روز آنچه را پسندی   و پناه می برم به تو از  آنچه آزارت دهد   و از تو خواهم توفیق در آن برای فرمانبری ات و ترک عصیان ات  

 ای بخشنده به سائلان     

الهی آمین یا رب العالمین 

شب قدر و انتظار ظهور

.امروز هم کــلاس داریم. یک جمـعه ی دلـگیر ... روی نیمـکت های ســرد کـلاس ... و منی که اصـلا حس‌ و‌حال گوش دادن به درس، در وجودم نیست. وقتی می‌خواهمتـاریخ بـالای صفحه را بنـویسم گـوشـه‌اش طـوری که فقـط خـودم ببینم می نویسم :جمعه و او نیـامد ! همکلاسی ام از گـوشه ی عینکش نگاهش را قـل می دهد روی دفتـرم . نگاهش را می اندازم روی دفتر خودش . دفترم را مثل بچه های کوچکی که می خـواهند کسی از رویشان تقلب نکند تا می کنم . همکلاسی ام چشم غره ای می‌رود و نگاهش را از روی دفترش برمی‌دارد و می‌گذارد روی تخته‌ی کلاس .  معلـم، همکـلاسی کنـار کنـار دستم را صـدا می زند و او مـی رود .گــوشـه ی تـاریخ دفتـرش طـوری که فقط خـودش ببیند می نویسم :  

 

 

 جمـعه و او نیـامد ! برمی گـردم و پشت سـرم را نگـاه می کنم .هیـچ کــدام از بچـه هایی که پشـت سـرم نشسته اند حواسشان به من نیست. روی دفتر هردویشان بزرگ می نویسم: جمعه. هردویشان بر سرم فـریاد می زنند .معلم به سمت میـز من می آید . نگـاهش را به نگـاهم گـره می زند . یک گـره کور . که من هرچه تلاش می کنم ؛نمی توانم بازش‌کنم. می‌گوید: خودکار نو خریدی؟ روی دفتر خودت امتحانش کن ...کلاس غـرق خنـده می شود . قسمتی از گـره کـور نگـاه را باز کرده ام . اما نمی دانم چـرا گوشه ی سمت چپـش باز نمی شود . معـلم می گـوید : بفـرمایید بیرون . حس می‌کنم دنیا بر سرم خراب شده است‌. گره کور باز می شود‌. از جایم بلند می‌شوم. راهـروی میان نیمکت ها را طی می‌کنم. نزدیک تختـه می رسم ... گچ را بر می‌دارم. و روی تمام فرمول‌های شیمی و مسئله های فیزیک و اتحادهای ریاضی و تاریخ‌های ادبیات‌و اشعار کی و کی و کی بزرگ می‌نویسم :
امروز جمعه است . کسی منتظر نیست ؟
برمی گردم و پشت سـرم را نظـری می اندازم. انگار خواب می بینم. کلاس غرق در اشـک شده است. و جمله ی خودم صـدها بار جلوی چشـمانم می رود و می آید : امروز جمعه است ... کسی منتظر نیست ؟ معـلم به سمت تخته می آید‌. همه ی  اعداد و فرمول ها و جملات را پاک می کند . و با خط درشت می نویسد:

درس امروز ؛ درس انتظار !
و بچـه ها کنار تـاریخ بالای صفحـه شان طوری که فقط خـودشان ببینند می نویسند:جمـعه و او نیـامد ! اما معلـم گوشـه ی تخته کنار تـاریخ طـوری که همه ی بچه های کلاس ببینند می نویسد : تا جمعه ی دگر انتظار ها باقی است !

مهدی (عج)

 

هنوز حس غریبی هستی

که با تمام دوری ات 

دلم... تو را  بهانه میکند ..  

 آخر بگو .. . کجائی گل نرگس

عشق تو چه بود ...

که قلبم را به آتش کشید..  

که برای ندیدنت ... 

نه ... 

که برای دیدنت ... سوگوارم   

و باز  روزی هزاران بار میشنوم  

حسی به نام تو  

درون قلب من فریاد میکند ... 

که مهدی جان (عج) دوستت دارم ... 

دلنوشته ای از بابا جونم 

شب قدر و شب ضربت خوردن مولایم علی (ع)

 

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4) 

در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.» 

پس شب قدر شبى است که:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.

3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایى مى‏گردد 

دوستان گرامی خانواده مرا نیز از دعای خیرتان محروم نفرمائید . 

این پست از طرف پدر آرمیتا به تمام دوستای گل آرمیتای عزیزم

یا صاحب الزمان

 

برای صبح رهایی خدا کند که بیایی**برای عصر طلایی خدا کند که بیایی

برای تلخی شبها برای تنگی دلها**برای آخر دنیا خدا کند که بیایی

برای صبح سپیده برای اشک دودیده**برای قلب تکیده خدا کند که بیایی

برای خون برادر به اشک دیده مادر**برای خانه بی در خدا کند که بیایی

برای دولت دلها برای گریه و امضا **برای صبح دوشنبه خدا کند که بیایی

به انتظار عدالت به خواستگاه سلامت**برای ختم ولایت خدا کند که بیایی

تو ای امیر مدینه به بامداد نیده**دعا کنم که بیایی خدا کند که بیایی

مولایم مهدی (عج)

به نام رب المهدی

برای مولای غریبم حضرت حجه ابن الحسن العسگری

مولای من انگاه که درکوچه پس کوچه های دلتنگی خویش درانتظارظهورتوهستم وان هنگام که عاشقانه دعای

فرجت را زمزمه می کنم دل دریای ات به چه می اندیشدکه هیچ گاه سراغ من دلخسته رانمی گیری مولای

غریبم من دلخسته ازجمعه های غریبی دیگرتاب وتوان انتظارندارم بیاودستی براستان این منتظرکوچکت بکش تا دل کوچکش به نورهدایت توروشن شودمولای من تورادیگردرکجا بجویم.-. که دیگرتوان ازکف من رفته

مولای من ازتو می خواهم برای من .-.نه!!! که ازبرای فرج خوددعا کن 

 {اللهم عجل لولیک فرج}