عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست
عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست

باران رحمت



باز هم حس آشنای دلتنگی ؛
باز هم غربت یک نگاه ؛
باز هم آدینه ...!

درهای آسمان باز هم به روی زمین گشوده شد ؛
اما چه سود ...
چه سود اگر رمضان طعم ظهور تو را ندهد ...؟!

ببار ...!
با حضورت بر لحظه ها ببار ؛
که گرد انتظار ؛
ثانیه ها را به خواب سال برده ...!

بیا که این منظره های خاک آلود ؛
طراوت را از خاطره ها برده ...!

باران رحمت خدا ...
بیا و هفته را ختم به خیر کن ...!

یا مهدی

 این مطلب از طرف پدرم واسه شما عزیزان-=-نظر بذارین

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست  .شرمنده ایم .می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم .یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .ای یوسف زهرا !خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطرای عزیزِ مصرِ وجود !سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار .از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .یابن الحسن !برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ،سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .اما ...ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .آن کالای اندک را هم نداریم .اما... نه ،کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم .دل شکسته داریم .و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .ناامیدیم و به امید آمده ایم .افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .سفارش نامه ای هم داریم .پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .یا صاحب الزمان !به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .تو از یوسف بخشنده تری .
به فریادمان برس ، درمانده ایم .
ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم :تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم .سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند .سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند .یا بقّیةالله !خسته ایم و افسرده ،نالانیم و پژمرده ،گریه امانمان را بریده است .غم دوری ، دیوانه مان کرده است .اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم :کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟تا من او را در گریه یاری دهم مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .و ای کاش نسیمی از کوی تو ،بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد. تا نور دیدگانمان گردد . ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم . درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است. کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است .کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای .کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای .کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟و اگر آن روز فرا رسد ...و ما شاهد آن باشیم ،شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم : الحمدلله رب العالمین .

مهدی (عج)

 

هنوز حس غریبی هستی

که با تمام دوری ات 

دلم... تو را  بهانه میکند ..  

 آخر بگو .. . کجائی گل نرگس

عشق تو چه بود ...

که قلبم را به آتش کشید..  

که برای ندیدنت ... 

نه ... 

که برای دیدنت ... سوگوارم   

و باز  روزی هزاران بار میشنوم  

حسی به نام تو  

درون قلب من فریاد میکند ... 

که مهدی جان (عج) دوستت دارم ... 

دلنوشته ای از بابا جونم 

یا صاحب الزمان

 

برای صبح رهایی خدا کند که بیایی**برای عصر طلایی خدا کند که بیایی

برای تلخی شبها برای تنگی دلها**برای آخر دنیا خدا کند که بیایی

برای صبح سپیده برای اشک دودیده**برای قلب تکیده خدا کند که بیایی

برای خون برادر به اشک دیده مادر**برای خانه بی در خدا کند که بیایی

برای دولت دلها برای گریه و امضا **برای صبح دوشنبه خدا کند که بیایی

به انتظار عدالت به خواستگاه سلامت**برای ختم ولایت خدا کند که بیایی

تو ای امیر مدینه به بامداد نیده**دعا کنم که بیایی خدا کند که بیایی

مولایم مهدی (عج)

به نام رب المهدی

برای مولای غریبم حضرت حجه ابن الحسن العسگری

مولای من انگاه که درکوچه پس کوچه های دلتنگی خویش درانتظارظهورتوهستم وان هنگام که عاشقانه دعای

فرجت را زمزمه می کنم دل دریای ات به چه می اندیشدکه هیچ گاه سراغ من دلخسته رانمی گیری مولای

غریبم من دلخسته ازجمعه های غریبی دیگرتاب وتوان انتظارندارم بیاودستی براستان این منتظرکوچکت بکش تا دل کوچکش به نورهدایت توروشن شودمولای من تورادیگردرکجا بجویم.-. که دیگرتوان ازکف من رفته

مولای من ازتو می خواهم برای من .-.نه!!! که ازبرای فرج خوددعا کن 

 {اللهم عجل لولیک فرج} 

آدینه ای دیگر در راه است بیا ای مولای من

                      

                         

سلام بر منتظران راستین که دل هاشان در شوق رسیدن به آن مهر خداوندی می کاود همه جا را...

سلام بر عاشقان درگاه حق که بی وقفه می سوزند و مهر خاموشی بر لب دارند...

سلام بر پاک سیرتانی که تو را،تنها تو را زمزمه میکنند ای سبزترین بهار...

و سلام بر تو ای امید انتظار زمین و آسمان...

سلام بر تو ای روح پر شکوه حق...

سلام بر تو ای محبوب دلها...

سلام بر تو ای آسمانی ترین،ای عاشقانه ترین شعر آفرینش...

 میخواهم هفت سین عشقم سلام بر تو باشد و بس...

سلام بر تو و هر آنچه که از برای توست...

مولای من!

از تو می خوانم ، و تو را می جویم ای آرزوی دیرینه من...

هر آنچه هست را برای تو میخواهم  و از تو می سرایم این شعر ناتمام را...

 دفتر عشق را گشودنش سهل است اما بستنش را کس نتواند...

 سال هاست برای تو مینوسم ، از تو و عشق تو، از تو و هر آنچه متعلق به توست...

 دلم میخواهد تک تک واژه های شعرم تو را بسرایند و از تو بگویند...

آری برای تو می نویسد دوباره، منتظری چشم براه دوخته...

دلش را عشق و امید تو افروخته...

 دلم میخواهد در این سال جدید تو را بیش از پیش بخوانم...

لبریز شوم از شوق وصال...

و از عشق به تو...

 دلم میخواهد...

 ای آیه نور...

ای آفتاب ظهور...

ای آن که چشم منتظری گشته به راه تو کور..

 ای آسمانی ترین!

بگو که ابرهای رحمت بر وجودی نالایق ببارند...

بگو آرام بخشند اندکی این آتش سوزان هجران را...

 منتظران چشم براهند...

بارانی ترین من بیا...