عشق هایت را مثل
که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم …
روزی خواهد
رســــــــید....
که دیگـــــــــر....
نه صدایم را بشنــــــــوی...
نه
نگــــــــاهم را ببنی...
نه وجودم را حس کنـــــــــی....
...
و
میشویی...با اشکت....
سنگ قبر خاک گرفته ی مرا.....
....
و ان لحظه
است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی
ولی....من ...دیگر
...نیستم....
باران نباش
تا با التماس به پنچره بکوبی که نکاهت کنند.
ابر باش که با التماس نگاهت کند تا بباری .
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند.
سلام دوستای عزیزم این پست نوشته دوست عزیزم روح الامین هستش ... امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
امشب دلم گرفته. یک بغض تلخی توی گلومه که راه نفسم را بسته. حس غریبی دارم. حس دلتنگی لحظه غروب.
تا حالا شده کنار دریا باشی و به غروب خورشید نگاه کنی در حالی که غم سنگینی توی دلت خونه کرده باشه و نتونه مانع گریه هات بشی؟ احساس دلتنگی یک غروب ابری و پاییزی را دارم. حس عجیبی دارم. احساس یک شاپرک که توی تار عنکبوت گرفتار شده. احساس یک پرنده که بالش زخمیه و نمی تونه پرواز کنه. احساس یک پرستو که از آشیونش دور مونده.
دلم عجیب گرفته.... دلم می خواد فریاد بزنم، این قدر بلند که تا اون بالا بالاها هم بره و خدا هم بشنوه. شاید چاره کنه. شاید یک نگاه به دل زخمی من هم بندازه. دلم می خواد فریاد بزنم. دلم می خواد گریه کنم. دلم خیلی گرفته، خیلی.....
امروز مانده ام در افکارم
در گیرم با رشته های زنجیره ی بند بند وجودم
آخر نمیتوانم باورش کنم که آتشی سوزناک بر قلبم شعله ور کرد ومرا سوزاند
صدایش کرده بودم که ای با مرام خاموشم کن با سطلی از محبت
با یه فرقون کوچیک از عشق
اما انگار نمیشنوید
خواستم سمعکی بهش بدهم اما دیگر نبود که صدایم را بشنود
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرهم به هر زخم است
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد