عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست
عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست

حلول ماه مبارک رمضان بر عاشقان این ماه مبارک

رمضان، ماه بی دلی جان

رمضان، ماه گامهای عاشق رهسپار

رمضان، ماه اشکهای چشم در سجده‌های الهی

رمضان، ماه نورانی خدا،

ایام توبه و توجه به پرودگار فرا رسید.

از دور صدای ربنا می‌آید

آوای خوش ، خـــــــــدا ، خـــــــــــدا می‌آید


حلول ماه مبارک رمضان بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد

آدینه ای دیگر در راه است بیا ای مولای من

                      

                         

سلام بر منتظران راستین که دل هاشان در شوق رسیدن به آن مهر خداوندی می کاود همه جا را...

سلام بر عاشقان درگاه حق که بی وقفه می سوزند و مهر خاموشی بر لب دارند...

سلام بر پاک سیرتانی که تو را،تنها تو را زمزمه میکنند ای سبزترین بهار...

و سلام بر تو ای امید انتظار زمین و آسمان...

سلام بر تو ای روح پر شکوه حق...

سلام بر تو ای محبوب دلها...

سلام بر تو ای آسمانی ترین،ای عاشقانه ترین شعر آفرینش...

 میخواهم هفت سین عشقم سلام بر تو باشد و بس...

سلام بر تو و هر آنچه که از برای توست...

مولای من!

از تو می خوانم ، و تو را می جویم ای آرزوی دیرینه من...

هر آنچه هست را برای تو میخواهم  و از تو می سرایم این شعر ناتمام را...

 دفتر عشق را گشودنش سهل است اما بستنش را کس نتواند...

 سال هاست برای تو مینوسم ، از تو و عشق تو، از تو و هر آنچه متعلق به توست...

 دلم میخواهد تک تک واژه های شعرم تو را بسرایند و از تو بگویند...

آری برای تو می نویسد دوباره، منتظری چشم براه دوخته...

دلش را عشق و امید تو افروخته...

 دلم میخواهد در این سال جدید تو را بیش از پیش بخوانم...

لبریز شوم از شوق وصال...

و از عشق به تو...

 دلم میخواهد...

 ای آیه نور...

ای آفتاب ظهور...

ای آن که چشم منتظری گشته به راه تو کور..

 ای آسمانی ترین!

بگو که ابرهای رحمت بر وجودی نالایق ببارند...

بگو آرام بخشند اندکی این آتش سوزان هجران را...

 منتظران چشم براهند...

بارانی ترین من بیا...

صاحب الزمان

 

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران

بیا که

تقویم ها

منتظرند

تا آمدنت را

مبدا تاریخ خود کنند

برای رویت هلال روی تو
هرغروب جمعه
به بام ها میرویم
ولی آنچه رویت می شود
هلال عمر ما آدمهاست 

اللهم عجل لولیک الفرج

زندگی خوب

 

اصولاً فکر کردن خیلی خوبه ، برای هر چیزی .

این کار سخت نیست .  

چون تمرین نکرده ایم ، سخت به نظر می رسد .

کافی است قبل از انجام هر کاری درباره ی آن کار کمی بیندیشیم .

فکر کردن اساس یک زندگی خوب است . 

 

 

مؤدّب بودن را تمرین کنید . نه برای خوشایند دیگران بلکه برای احترام به خودتان . مهم نیست که مخاطب شما مؤدّبانه برخورد کند یا نه ، شما مؤدّبانه رفتار کنید و مطمئن باشید که از این کار احساس خوبی خواهید داشت .

مطمئنّم که من و شما که بچّه های گلی هستیم  از این تمرین بهرمند خواهیم شد

آب و جارو

 zohor

دلم را آب و جارو کرده ام و هر صبح انتظارت را می کشم... کوچه های چراغانی دلم را می بینی؟ و دستی که هر روز برایت به دعا بلند می شود؟  و لبی که هر صبح به عشقت دعای عهد را زمزمه می کند؟؟من به گوشه نگاهی از تو چای تلخ زندگیم، شیرین می شود و شعله فانوس قلب زنگار بسته ام روشن می ماند، این گوشه ی سبز نگاهت را از من دریغ مکن...  

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا کمکم کن

خوبم .... 

خدا جون کمکم کن تا بتونم خودمو خوب ثابت کنم .... 

خدا کمکم کن تا بتونم - تنها تویی که میتونی کمکم کنی .... 

 طاقت بده و هوشیاری و دقت بالا ...خدایا کلامم رو شیرین و رساقرار بده ... 

خدایا درستکار قرارم بده و تلاشگر ... 

خدایا خودت حفظم کن ...به خودت امید دارم و بس........... 

 خدایا  امیدم به تو دارم وبس .. ختم به خیر و نیکو برای من  قرار بده..

سپاسگزاری

نمی‌دونین چقدر این وبلاگ رو دوست دارم. نمی‌دونین چقدر این وبلاگ رو به خاطر وجود شماها دوست دارم.

نمی‌دونین خوندن دلداریهاتون چقدر آرومم می‌کنه و خوندن تبریکهاتون چقدر شادم. ببخشید که نمی‌تونم جواب مهربونی‌هاتون رو اون طوری که باید بدم.

من اینجا با نظرات شما دل گرم میشم ... 

منتظر نظرات پر مهرتون هستم ...



یا صاحب الزمان

ای مولای من ، وقتی روز دیدار تو فرا   می رسد ،ستارهای آسمان قسمت آن  نگاه زیبای تو می شوند . وقتی که مژده دیدارت در روز آدینه می رسد بوی گلاب و شبنم  عطر آگین وجود تو  می شود . وقتی که تو باشی طعم احساس در کنار تو ، ای آقای من ، چه زیبا و شیرین می شود. وقتی که تو بیایی دیگر دلم کوله بار غربت  را به دوش نمی کشد. وقتی که تو ظهور کنی ،دلم می خواهد برایت از شعری که هیچ شاعری آن را نسروده بگویم. تو ای آرامش دل های خسته ، کی ظهور می کنی که من  به شوق دیدارت تمامی دریاها و اقیانوسها را کنار بزنم  و شبنم عشق را سرمه چشمان زیبا و قشنگت کنم؟ وقتی که تو ای سرور و آقایم !بیایی ...صدای گرفته پرندگان عاشق ،باز می شود و نسترن ها  پنجره را به سوی نسیم باز می کنند. تو ای جانشین پاک و زلال ، کی مژده آمدنت را می دهی و دستانت را بر شاخه سبز پیچک تنهایی می گذاری و بر آن جاده آبی باز هم راه می روی ؟ تو ای پناه من ! اگر باشی،دیگر خبر از دنیای بی کسی ها  نیست . چلچله  و قناری زیباترین ترانه عشق  را برای تو زمزمه می کنند . پس ای مهربان من ، بگو چرا فرسنگ ها فاصله بین ماست؟ و من به شوق دیدارت نسیم نفس هایم را ستاره باران  کرده ام . ای مهدی موعود،ای نورخدا!کی طلسم انتظار را می شنکنی و ما را برای صبح فرج فرا می خوانی؟

تو را نمیشود معنا کرد ای همه معنا

تو را نمیشود سرود ای همه شعر

تو را نمیشود بوسید ای همه ناز

تو را نمیشود شناخت ای همه راز

تو را باید تماشا کرد 

 

تو را باید بویید

تو را باید در پارچه ای از حریر گذاشت

تو را باید با انگشتهای شبنم گل لمس کرد

با تو باید با چشم سخن گفت

دوستت دارم

باد صبا

همچو باد صبا ، آرام و لطیف ...توی کوچه پس کوچه های خاطره ها...از لب طاقچه تنهایی و دلواپسی ...از میان بوته های تازه رسته عشق و وفا ...با تو می آیم تا ژرفای خیال...و تو مرا با مهربانیت میبری تا آسمان...دوستت دارم هستی من

 


بهار من

بهار من !

آسمان میبیند، آسمان میفهمد...آسمان اشک ِ چشم ِ مرا میبیند ...آسمان درد ِ غم ِ مرا میفهمد...آسمان بغض دلم را میشنود...آسمان با های های دل ِ من میخواند...آسمان هم در شب ...رنگ ِ گل ِ احساس ِ‌ من است...آسمان هم با همه وسعت خویش ...در پی صبح سپید ...همچو من منتظر است...و خوشا به حال او ...که صبح را میبیند...اما من چی ؟ روزها در پی هم...شب ها هم گذران...اما خبری نیست از آن صبح سپید


شیرین لب

شیرین لبی شیرین تبـار               مست و مـی آلود و خمار

مـه پـاره ای بی بند و بار               بـا عشوه های بی شمار

هم کرده یـــاران را ملـول               هـم بــرده از دلهــــا قـــرار

مجموع مـه رویـــان کنــار               تـو یــار بــی همتـــا کنــار

زلفت چو  افشان میکنی               مــا را پریشـــان میکنــی

آخــر من از گیســوی تــو               خـود را بیاویــــزم بــــه دار

زیبا 

یاران هــوار ، مردم هــوار               از دست این بی بند و بار

از دست این دیـوانــــه یار               از کـــف بــــدادم اعتبــــار

می میزنـم ، می میزنـم                جـــام پیاپــی می زنــــم

 

هی میزنم هی میزنم بی اختیار

 

کندوی کامت را بیار، بر کام بیمارم گذار، تا جان فزاید کام تو

بر جان این دلخسته بشکسته تار