عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست
عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست

آقا پسرها

 

سلام دوستای گلم !!! 

یه سوال داشتم؟؟ 

آیا میشه به پسرها اعتماد کرد برای دوستی و دوست داشتن !!! 

نظرات شما میتونه راهگشای من نوجون باشه ... 

منتظر نظرات قشنگتون هستم  

1

عشقش را باور نکردم

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم

داستان عشق واقعی

نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم
هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود
نمی دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام
به همه لبخند می زدم
آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می دادن درگوش هم پچ پچ می کردنو و دوباره می خندیدن
اصلا برام مهم نبود
من همتونو دوست دارم
همه چیز به نظرم قشنگ و دوست داشتنی بود
دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عمیق کشیدم
چه احساس خوبیه احساس دوست داشتن
به این فکر کردم که وقتی اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودی می کنن
و این حس وسعت لبخندمو بیشتر کرد
تصمیم خودمو گرفته بودم , امروز بهش می گم , یعنی باید بهش بگم
ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقیقه مونده بود
بیچاره من , نه, بیچاره به آدمای بدبخت می گن ... من با داشتن اون یه خوشبخت تموم عیارم
به روزای آینده فکر می کردم , روزایی که من و اون
دو نفری , دست توی دست هم توی آسمون راه می رفتیم
قبلا تنهایی رو به همه چیز ترجیح می دادم ولی حالا حتی از تصور تنهایی وقتی اون هست متنفر بودم .
من و اون , می تونیم دو تا بچه داشته باشیم
اولیش دختر ... اسمشم مثلا نگار .. یا مهتاب
مثل دیوونه ها لبخند می زدم , اونم کنار یه خیابون پر رفت و آمد ... ولی دیوونه بودن برای با اون بودن عیبی نداره
خب دخترمون شبیه کدوممون باشه بهتره ... شبیه اون باشه خیلی بهتره اونوقت دوتا عشق دارم

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ...

گفتم:خسته ام!

گفت:ازرحمت خدا نا امید نشوید،

گفتم:هیچکس نمی داند در دلم چه می گذرد!

گفت:خداحایل است میان انسان وقلبش.

گفتم: کسی را ندارم!

گفت: ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم.

گفتم:گویا فراموشم کرده ای!

گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.

بخوانیدمرا تا اجابت کنم شمارا

 

حلول ماه مبارک رمضان بر عاشقان این ماه مبارک

رمضان، ماه بی دلی جان

رمضان، ماه گامهای عاشق رهسپار

رمضان، ماه اشکهای چشم در سجده‌های الهی

رمضان، ماه نورانی خدا،

ایام توبه و توجه به پرودگار فرا رسید.

از دور صدای ربنا می‌آید

آوای خوش ، خـــــــــدا ، خـــــــــــدا می‌آید


حلول ماه مبارک رمضان بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد

آدینه ای دیگر در راه است بیا ای مولای من

                      

                         

سلام بر منتظران راستین که دل هاشان در شوق رسیدن به آن مهر خداوندی می کاود همه جا را...

سلام بر عاشقان درگاه حق که بی وقفه می سوزند و مهر خاموشی بر لب دارند...

سلام بر پاک سیرتانی که تو را،تنها تو را زمزمه میکنند ای سبزترین بهار...

و سلام بر تو ای امید انتظار زمین و آسمان...

سلام بر تو ای روح پر شکوه حق...

سلام بر تو ای محبوب دلها...

سلام بر تو ای آسمانی ترین،ای عاشقانه ترین شعر آفرینش...

 میخواهم هفت سین عشقم سلام بر تو باشد و بس...

سلام بر تو و هر آنچه که از برای توست...

مولای من!

از تو می خوانم ، و تو را می جویم ای آرزوی دیرینه من...

هر آنچه هست را برای تو میخواهم  و از تو می سرایم این شعر ناتمام را...

 دفتر عشق را گشودنش سهل است اما بستنش را کس نتواند...

 سال هاست برای تو مینوسم ، از تو و عشق تو، از تو و هر آنچه متعلق به توست...

 دلم میخواهد تک تک واژه های شعرم تو را بسرایند و از تو بگویند...

آری برای تو می نویسد دوباره، منتظری چشم براه دوخته...

دلش را عشق و امید تو افروخته...

 دلم میخواهد در این سال جدید تو را بیش از پیش بخوانم...

لبریز شوم از شوق وصال...

و از عشق به تو...

 دلم میخواهد...

 ای آیه نور...

ای آفتاب ظهور...

ای آن که چشم منتظری گشته به راه تو کور..

 ای آسمانی ترین!

بگو که ابرهای رحمت بر وجودی نالایق ببارند...

بگو آرام بخشند اندکی این آتش سوزان هجران را...

 منتظران چشم براهند...

بارانی ترین من بیا...

صاحب الزمان

 

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران

بیا که

تقویم ها

منتظرند

تا آمدنت را

مبدا تاریخ خود کنند

برای رویت هلال روی تو
هرغروب جمعه
به بام ها میرویم
ولی آنچه رویت می شود
هلال عمر ما آدمهاست 

اللهم عجل لولیک الفرج

زندگی خوب

 

اصولاً فکر کردن خیلی خوبه ، برای هر چیزی .

این کار سخت نیست .  

چون تمرین نکرده ایم ، سخت به نظر می رسد .

کافی است قبل از انجام هر کاری درباره ی آن کار کمی بیندیشیم .

فکر کردن اساس یک زندگی خوب است . 

 

 

مؤدّب بودن را تمرین کنید . نه برای خوشایند دیگران بلکه برای احترام به خودتان . مهم نیست که مخاطب شما مؤدّبانه برخورد کند یا نه ، شما مؤدّبانه رفتار کنید و مطمئن باشید که از این کار احساس خوبی خواهید داشت .

مطمئنّم که من و شما که بچّه های گلی هستیم  از این تمرین بهرمند خواهیم شد

آب و جارو

 zohor

دلم را آب و جارو کرده ام و هر صبح انتظارت را می کشم... کوچه های چراغانی دلم را می بینی؟ و دستی که هر روز برایت به دعا بلند می شود؟  و لبی که هر صبح به عشقت دعای عهد را زمزمه می کند؟؟من به گوشه نگاهی از تو چای تلخ زندگیم، شیرین می شود و شعله فانوس قلب زنگار بسته ام روشن می ماند، این گوشه ی سبز نگاهت را از من دریغ مکن...  

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا کمکم کن

خوبم .... 

خدا جون کمکم کن تا بتونم خودمو خوب ثابت کنم .... 

خدا کمکم کن تا بتونم - تنها تویی که میتونی کمکم کنی .... 

 طاقت بده و هوشیاری و دقت بالا ...خدایا کلامم رو شیرین و رساقرار بده ... 

خدایا درستکار قرارم بده و تلاشگر ... 

خدایا خودت حفظم کن ...به خودت امید دارم و بس........... 

 خدایا  امیدم به تو دارم وبس .. ختم به خیر و نیکو برای من  قرار بده..

سپاسگزاری

نمی‌دونین چقدر این وبلاگ رو دوست دارم. نمی‌دونین چقدر این وبلاگ رو به خاطر وجود شماها دوست دارم.

نمی‌دونین خوندن دلداریهاتون چقدر آرومم می‌کنه و خوندن تبریکهاتون چقدر شادم. ببخشید که نمی‌تونم جواب مهربونی‌هاتون رو اون طوری که باید بدم.

من اینجا با نظرات شما دل گرم میشم ... 

منتظر نظرات پر مهرتون هستم ...



یا صاحب الزمان

ای مولای من ، وقتی روز دیدار تو فرا   می رسد ،ستارهای آسمان قسمت آن  نگاه زیبای تو می شوند . وقتی که مژده دیدارت در روز آدینه می رسد بوی گلاب و شبنم  عطر آگین وجود تو  می شود . وقتی که تو باشی طعم احساس در کنار تو ، ای آقای من ، چه زیبا و شیرین می شود. وقتی که تو بیایی دیگر دلم کوله بار غربت  را به دوش نمی کشد. وقتی که تو ظهور کنی ،دلم می خواهد برایت از شعری که هیچ شاعری آن را نسروده بگویم. تو ای آرامش دل های خسته ، کی ظهور می کنی که من  به شوق دیدارت تمامی دریاها و اقیانوسها را کنار بزنم  و شبنم عشق را سرمه چشمان زیبا و قشنگت کنم؟ وقتی که تو ای سرور و آقایم !بیایی ...صدای گرفته پرندگان عاشق ،باز می شود و نسترن ها  پنجره را به سوی نسیم باز می کنند. تو ای جانشین پاک و زلال ، کی مژده آمدنت را می دهی و دستانت را بر شاخه سبز پیچک تنهایی می گذاری و بر آن جاده آبی باز هم راه می روی ؟ تو ای پناه من ! اگر باشی،دیگر خبر از دنیای بی کسی ها  نیست . چلچله  و قناری زیباترین ترانه عشق  را برای تو زمزمه می کنند . پس ای مهربان من ، بگو چرا فرسنگ ها فاصله بین ماست؟ و من به شوق دیدارت نسیم نفس هایم را ستاره باران  کرده ام . ای مهدی موعود،ای نورخدا!کی طلسم انتظار را می شنکنی و ما را برای صبح فرج فرا می خوانی؟

تو را نمیشود معنا کرد ای همه معنا

تو را نمیشود سرود ای همه شعر

تو را نمیشود بوسید ای همه ناز

تو را نمیشود شناخت ای همه راز

تو را باید تماشا کرد 

 

تو را باید بویید

تو را باید در پارچه ای از حریر گذاشت

تو را باید با انگشتهای شبنم گل لمس کرد

با تو باید با چشم سخن گفت

دوستت دارم

باد صبا

همچو باد صبا ، آرام و لطیف ...توی کوچه پس کوچه های خاطره ها...از لب طاقچه تنهایی و دلواپسی ...از میان بوته های تازه رسته عشق و وفا ...با تو می آیم تا ژرفای خیال...و تو مرا با مهربانیت میبری تا آسمان...دوستت دارم هستی من

 


بهار من

بهار من !

آسمان میبیند، آسمان میفهمد...آسمان اشک ِ چشم ِ مرا میبیند ...آسمان درد ِ غم ِ مرا میفهمد...آسمان بغض دلم را میشنود...آسمان با های های دل ِ من میخواند...آسمان هم در شب ...رنگ ِ گل ِ احساس ِ‌ من است...آسمان هم با همه وسعت خویش ...در پی صبح سپید ...همچو من منتظر است...و خوشا به حال او ...که صبح را میبیند...اما من چی ؟ روزها در پی هم...شب ها هم گذران...اما خبری نیست از آن صبح سپید