ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
.امروز هم کــلاس داریم. یک جمـعه ی دلـگیر ... روی نیمـکت های ســرد کـلاس ... و منی که اصـلا حس وحال گوش دادن به درس، در وجودم نیست. وقتی میخواهمتـاریخ بـالای صفحه را بنـویسم گـوشـهاش طـوری که فقـط خـودم ببینم می نویسم :جمعه و او نیـامد ! همکلاسی ام از گـوشه ی عینکش نگاهش را قـل می دهد روی دفتـرم . نگاهش را می اندازم روی دفتر خودش . دفترم را مثل بچه های کوچکی که می خـواهند کسی از رویشان تقلب نکند تا می کنم . همکلاسی ام چشم غره ای میرود و نگاهش را از روی دفترش برمیدارد و میگذارد روی تختهی کلاس . معلـم، همکـلاسی کنـار کنـار دستم را صـدا می زند و او مـی رود .گــوشـه ی تـاریخ دفتـرش طـوری که فقط خـودش ببیند می نویسم :
جمـعه و او نیـامد ! برمی گـردم و پشت سـرم را نگـاه می کنم .هیـچ کــدام از بچـه هایی که پشـت سـرم نشسته اند حواسشان به من نیست. روی دفتر هردویشان بزرگ می نویسم: جمعه. هردویشان بر سرم فـریاد می زنند .معلم به سمت میـز من می آید . نگـاهش را به نگـاهم گـره می زند . یک گـره کور . که من هرچه تلاش می کنم ؛نمی توانم بازشکنم. میگوید: خودکار نو خریدی؟ روی دفتر خودت امتحانش کن ...کلاس غـرق خنـده می شود . قسمتی از گـره کـور نگـاه را باز کرده ام . اما نمی دانم چـرا گوشه ی سمت چپـش باز نمی شود . معـلم می گـوید : بفـرمایید بیرون . حس میکنم دنیا بر سرم خراب شده است. گره کور باز می شود. از جایم بلند میشوم. راهـروی میان نیمکت ها را طی میکنم. نزدیک تختـه می رسم ... گچ را بر میدارم. و روی تمام فرمولهای شیمی و مسئله های فیزیک و اتحادهای ریاضی و تاریخهای ادبیاتو اشعار کی و کی و کی بزرگ مینویسم :
امروز جمعه است . کسی منتظر نیست ؟
برمی گردم و پشت سـرم را نظـری می اندازم. انگار خواب می بینم. کلاس غرق در اشـک شده است. و جمله ی خودم صـدها بار جلوی چشـمانم می رود و می آید : امروز جمعه است ... کسی منتظر نیست ؟ معـلم به سمت تخته می آید. همه ی اعداد و فرمول ها و جملات را پاک می کند . و با خط درشت می نویسد:
درس امروز ؛ درس انتظار !
و بچـه ها کنار تـاریخ بالای صفحـه شان طوری که فقط خـودشان ببینند می نویسند:جمـعه و او نیـامد ! اما معلـم گوشـه ی تخته کنار تـاریخ طـوری که همه ی بچه های کلاس ببینند می نویسد : تا جمعه ی دگر انتظار ها باقی است !
قشنگ بوذ
http://berahnegihayeman.blogsky.com/
http://berahnegihayeman.blogsky.com/
زن برهنه
سلام آرمیتا جان
شما که جواب ژیام قبلیه منو ندادی عزیزم اما لطف کن یه سر به وبلاگم بزن حتما چون یه قضیه ای ژیش اومده گفتم شاید شما بتونی کمکم کنی
منتظرت هستم
بای تا های
یازهرا
خوشحال میشم سلام
نمی دونم عاشقی که از عاشقانهم ها می نویسی یا خواهان عشق در هر صورت بر ات آرزوی می نابی از جام عشقی می کنم که هر جرعه ازش مست ترت کنه!
خوشحالم که به وبلاگ ما سر زدین ممنون از نگاهتون
خوشحال می شم بازم بیاین
یا حق